دیدیم میانِ سبزهها رنگ تو را
در جاریِ جویبار، آهنگِ تو را
این ابر پُر از بهار مهمانِ شماست
صبح آمده و نسیم، دربانِ شماست
در لشکر تو قحطیِ ایمان شده بود
دین دادن و زر گرفتن آسان شده بود
با دیدن تو به اشتباه افتادند
آنها که سوی فرات راه افتادند
مهمون از راه اومده شهر شده آماده
بازم امشب تو حرم غلغله و فریاده
آه کوفه چقدر تاریک است
ماه دیگر کنار چاه نرفت
تا از دل ابر تیره بیرون نشوید
چون ماه چراغ راه گردون نشوید
بازآ که غم زمانه از دل برود
خواب از سر روزگار غافل برود
آمد عروس حجلۀ خورشید در شهود
در کوچهای نشست که سر منزل تو بود
سجادۀ خویش را که وا میکردی
تا آخر شب خدا خدا میکردی
یک لحظه شدیم خیره تا در چشمت
دیدیم تمام درد را در چشمت
مردی که دلش به وسعت دریا بود
مظلومتر از امام عاشورا بود
هرچند ز غربتت گزند آمده بود
زخمت به روانِ دردمند آمده بود
لحظهٔ سخت امتحان شده بود
چقَدَر خوب امتحان دادی
خزان نبیند بهار عمری که چون تو سروی به خانه دارد
غمین نگردد دلی که آن دل طراوتی جاودانه دارد
چشمت به پرندهها بهاری بخشید
شورِ دل تازهای، قراری بخشید