پس از چندین و چندین سال آمد پیکرش تازه
نگاهش از طراوت خیستر، بال و پرش تازه
بد نیست که از سکوت تنپوش کنی
غوغای زمانه را فراموش کنی
خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
آمد عروس حجلۀ خورشید در شهود
در کوچهای نشست که سر منزل تو بود
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
مردی که دلش به وسعت دریا بود
مظلومتر از امام عاشورا بود
خزان نبیند بهار عمری که چون تو سروی به خانه دارد
غمین نگردد دلی که آن دل طراوتی جاودانه دارد
چشمت به پرندهها بهاری بخشید
شورِ دل تازهای، قراری بخشید