ای کاش فراغتی فراهم میشد
از وسعت دردهای تو کم میشد
ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
صبحی گره از زمانه وا خواهد شد
راز شب تار، برملا خواهد شد
ای آسمان به راز و نیازت نیازمند
آه ای زمین به سوز و گدازت نیازمند
قرآن که کلام وحده الا هوست
آرامش جان، شفای دلها، در اوست
در جام دیده اشک عزا موج میزند
در صحن سینه شور و نوا موج میزند
با آن که آبدیدۀ دریای طاقتیم
آتش گرفتهایم که غرق خجالتیم
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام