اول دفتر به نام خالق اکبر
آنکه سِزَد نام او در اولِ دفتر
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم