ای بحر! ببین خشکی آن لبها را
ای آب! در آتش منشان سقا را
اول دفتر به نام خالق اکبر
آنکه سِزَد نام او در اولِ دفتر
آنکه با مرگِ خود احیای فضیلت میخواست
زندگی را همه در سایۀ عزّت میخواست
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم