آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
ای خاک ره تو خطّۀ خاک
پاکی ز تو دیده عالم پاک
چشمۀ خور در فلک چارمین
سوخت ز داغ دل امّالبنین
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
گر سوى ملک عدم باز بیابى راهى
شاید از سرّ وجودت بدهند آگاهى
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم
دختر فکر بکر من، غنچۀ لب چو وا کند
از نمکین کلامِ خود حقِ نمک ادا کند