روزی که عطش به جان گلها افتاد
از جوش و خروش خویش، دریا افتاد
تو با آن خستهحالی برنگشتی
دگر از آن حوالی برنگشتی
ای عشق! کاری کن که درماندند درمانها
برگرد و برگردان حقیقت را به ایمانها
دریا بدون ماه تلاطم نمیکند
تا نور توست، راه کسی گم نمیکند
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
چشمهها جوشید و جاری گشت دریا در غدیر
باغ عشق و آرزوها شد شکوفا در غدیر