مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
دیگر نبود فرصتِ راز و نیاز هم
حتی شکسته بود دلِ جانماز هم
گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را
مرور میکنم امشب غم تمام جهان را
چنان که دست گدایی شبانه میلرزد
دلم برای تو با هر بهانه میلرزد
میبارد از چشمهایم باران اشکی که نمنم
شد آبشاری پریشان، رودی که پاشیده از هم
نداریم از سر خجلت، زبان عذرخواهی را
کدامین توبه خواهد برد از ما روسیاهی را
خواستم یاری کنم اما در آن غوغا نشد
خواستم من هم بگیرم شال بابا را نشد
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟
رسید جمعهٔ آخر سلام قدس شریف
سلام قبلهٔ صبر و قیام، قدس شریف
دنیاست در تلاطم و طوفان کران کران
خشم و خشونت و غم کشتار بیامان
ای تا همیشه مطلعالانوار لبخندت
آیینه در آیینه شد تکرار لبخندت
دستی به پهلو دارد و دستی به دیوار
دادهست تکیه مادر هستی به دیوار