ای نگاهت امتدادِ سورۀ یاسین شده
با حضورت ماه بهمن، صبح فروردین شده
کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
غریبه! آی جانم را ندیدی؟
مه هفت آسمانم را ندیدی؟
غم از دیار غمزده عزم سفر نداشت
شد آسمان یتیم که دیگر قمر نداشت
کشتی باورمان نوح ندارد بیتو
زندگی نیز دگر روح ندارد بیتو
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را
این چه خروشیست؟ این چه معمّاست؟
در صدف دل، محشر عظماست
یک روز به هیأت سحر میآید
با سوز دل و دیدهٔ تر میآید
آن روز کاظمین چو بازار شام شد
دنیا برای بار نهم بیامام شد