از زمین تا آسمان آه است میدانی چرا؟
یک قیامت گریه در راه است میدانی چرا؟
تشنهام این رمضان تشنهتر از هر رمضانی
شب قدر آمده تا قدر دل خویش بدانی
تا باد مرکبیست برای پیام تو
با هر درخت زمزمهوار است نام تو
شب را خدا ز شرم نگاه تو آفرید
خورشید را ز شعلۀ آه تو آفرید
ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
تن خاكی چه تصور ز دل و جان دارد؟
مگر این راه پر از حادثه پایان دارد؟
زین روزگار، خونجگرم، سخت خونجگر
من شِکوه دارم از همه، وز خویش، بیشتر
آن شب میان هالهای از ابر و دود رفت
روشنترین ستارهٔ صبح وجود رفت