از زمین تا آسمان آه است میدانی چرا؟
یک قیامت گریه در راه است میدانی چرا؟
امروز که انتهای دنیای من است
آغاز تمام آرزوهای من است
با بال و پری پر از کبوتر برگشت
هم بالِ پرندههای دیگر برگشت
گفته بودی که به دنیا ندهم خاک وطن را
بردهام تا بسپارم به دم تیر بدن را
تشنهام این رمضان تشنهتر از هر رمضانی
شب قدر آمده تا قدر دل خویش بدانی
شب را خدا ز شرم نگاه تو آفرید
خورشید را ز شعلۀ آه تو آفرید
یک دختر و آرزوی لبخند که نیست
یک مرد پر از کوه دماوند که نیست
زین روزگار، خونجگرم، سخت خونجگر
من شِکوه دارم از همه، وز خویش، بیشتر