ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
خبر این بود که یک سرو رشید آوردند
استخوانهای تو را در شب عید آوردند
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را
مرور میکنم امشب غم تمام جهان را
رسید جمعهٔ آخر سلام قدس شریف
سلام قبلهٔ صبر و قیام، قدس شریف
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم
دنیاست در تلاطم و طوفان کران کران
خشم و خشونت و غم کشتار بیامان