آن را که ز دردِ دینش افسونی هست
در یاد حسین، داغ مدفونی هست
رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
خبر این بود که یک سرو رشید آوردند
استخوانهای تو را در شب عید آوردند