با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
ای کاش مردم از تو حاجت میگرفتند
از حالت چشمت بشارت میگرفتند
مثل پرندهای که بیبال و پر بماند
فرزند رفته باشد اما پدر بماند
کسی مانند تو شبها به قبرستان نمیآید
بدون چتر، تنها، موقع باران نمیآید
فکر میکردم که قدری استخوان میآورند
بعد فهمیدم که با تابوت، جان میآورند
گفتم سر آن شانه گذارم سر خود را
پنهان کنم از چشم تو چشم تر خود را