ای کاش فراغتی فراهم میشد
از وسعت دردهای تو کم میشد
در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
محمّدا به که مانی؟ محمّدا به چه مانی؟
«جهان و هر چه در او هست صورتاند و تو جانی»
آسمان ابریست، آیا ماه پیدا میشود؟
ماه پنهان است، آیا گاه پیدا میشود؟
انبوه تاول بر تنت سر باز کرده
این هم نشان دیگری از سرفرازیست
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
صبحی گره از زمانه وا خواهد شد
راز شب تار، برملا خواهد شد
چه کُند میگذرد لحظههای دور از تو
نمیکنند مگر لحظهها عبور از تو
افتاده بود در دل صحرا برادرش
مانند کوه، یکه و تنها، برادرش