گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
انبوه تاول بر تنت سر باز کرده
این هم نشان دیگری از سرفرازیست
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
افتاده بود در دل صحرا برادرش
مانند کوه، یکه و تنها، برادرش
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده