ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دلسوختۀ آتش آهش باشیم
بنای دین که با معراج دستان تو کامل شد
به رسم تهنیتگویی برایت آیه نازل شد
ما گرم نماز با دلی آسوده
او خفته به خاکِ جبهه خونآلوده
آوردهام دو ظرف پر از رنگ، سبز و سرخ
یک رنگ را برای خودت انتخاب کن
انبوه تاول بر تنت سر باز کرده
این هم نشان دیگری از سرفرازیست
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
افتاده بود در دل صحرا برادرش
مانند کوه، یکه و تنها، برادرش
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من