میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
خاکیان را از فلک، امید آسایش خطاست
آسمان با این جلالت، گوی چوگان قضاست
چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار
انبوه تاول بر تنت سر باز کرده
این هم نشان دیگری از سرفرازیست
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
افتاده بود در دل صحرا برادرش
مانند کوه، یکه و تنها، برادرش
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی