کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
قندیل و شمعدان و چراغان
آیینه و بلور و کبوتر
بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
کوه آهسته گام برمیداشت
پیکر آفتاب بر دوشش
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی
جاده ماندهست و من و اين سر باقى مانده
رمقی نيست در اين پيکر باقى مانده