ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی