خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
دل، این دلِ تنگ، زیر این چرخ کبود
یک عمر دهان جز به شکایت نگشود
آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است