ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
داشت میرفت لب چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود، عطش... اما دست...
آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد