گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟
از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده