غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
تویی که نام تو در صدر سربلندان است
هنوز بر سر نی چهرۀ تو خندان است
به تعداد نفوس خلق اگر سوی خدا راه است
همانقدر انتخاب راه دشوار است و دلخواه است
این آفتاب مشرقی بیکسوف را
ای ماه! سجده آر و بسوزان خسوف را
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد