بهارا! حال زارم را بگویم؟
دل بی برگ و بارم را بگویم؟
وقتی در خانۀ علی میلرزد
دنیا به بهانۀ علی میلرزد
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادۀ سهشنبه شب قم شروع شد