تا گلو گریه کند، بُغض فراهم شده است
چشمها بس که مُطَهَّر شده، زمزم شده است
گودال قتلگاه است، یا این که باغ سیب است؟
این بوی آشنایی از تربت حبیب است
این کیست به شوق یک نگاه آمده است
در خلوت شب به بزم آه آمده است
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
بیزره رفت به میدان که بگوید حسن است
ترسی از تیر ندارد زرهش پیرهن است...