میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
شب، شبِ اشک و تماشاست اگر بگذارند
لحظهها با تو چه زیباست اگر بگذارند
باران ندارد ابرهای آسمانش
باران نه اما چشمهای مهربانش...
بىسر و سامان توام يا حسين
دست به دامان توام يا حسين