بر شانۀ یارش بگذارد سر را
بردارد اگر او قدمی دیگر را
ای بستۀ تن! تدارک رفتن کن
تاریک نمان، چشم و دلی روشن کن
انگار پی نان و نوایید شما
چون مردم کوفه بیوفایید شما
حُر باش و ادب به زادۀ زهرا کن
خود را چو زهیر، با حیا احیا کن
ای پاسخ بیچون و چرای همۀ ما
اکنون تویی و مسألههای همۀ ما
تو قلّهنشین بام خوبیهایی
تنها نه نشان که نام خوبیهایی
سلام! ای سلام خدا بر سلامت!
درود! ای کلام الهی، کلامت!
فریاد اگرچه در تو پنهان بودهست
خورشید تکلّمت فروزان بودهست