خاکیان را از فلک، امید آسایش خطاست
آسمان با این جلالت، گوی چوگان قضاست
چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار
گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
ای پاسخ بیچون و چرای همۀ ما
اکنون تویی و مسألههای همۀ ما
گفتم به گل عارض تو کار ندارد؛
دیدم که حیایی شررِ نار ندارد