او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است
هنوز گریه بر این جویبار کافی نیست
ببار، ابر بهاری، ببار! کافی نیست
تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟
از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟