میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
وقتی در خانۀ علی میلرزد
دنیا به بهانۀ علی میلرزد
امروز که انتهای دنیای من است
آغاز تمام آرزوهای من است
با بال و پری پر از کبوتر برگشت
هم بالِ پرندههای دیگر برگشت
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
یک دختر و آرزوی لبخند که نیست
یک مرد پر از کوه دماوند که نیست
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی