گر بر سر نفس خود امیری، مردی
ور بر دگری نکته نگیری، مردی
دل گفت مرا علم لَدُنّی هوس است
تعلیمم کن اگر تو را دسترس است
پروندۀ جرم مستند را چه کنم؟
شرمندگی الی الابد را چه کنم؟
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
در شور و شر حجاز تنهاست علی
در نیمهشبِ نماز تنهاست علی
آن جانِ جهانِ جود برمیگردد
ـ بر اجدادش درود ـ برمیگردد
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد