خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
روز، روز نیزه و شمشیر بود
ظهر داغ خون و تیغ و تیر بود
از سمت مدینه خبر آورد نسیمی
تا مژده دهد آمده مولود عظیمی
تو قلّهنشین بام خوبیهایی
تنها نه نشان که نام خوبیهایی
فریاد اگرچه در تو پنهان بودهست
خورشید تکلّمت فروزان بودهست