عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
ای مشعل دانش از تو روشن
وی باغ صداقت از تو گلشن