نام تو را نوشتم و پشت جهان شکست
آهسته از غم تو زمین و زمان شکست
این صورت سپید، به سرخی اگر رسید
کارم ز اشک با تو به خونِ جگر رسید
ای کاش تو را به دشت غربت نکُشند
لبتشنه، پس از دعوت و بیعت نکشند
آن گوشه نگاه کوچکی روییدهست
بر خاک پگاه کوچکی روییدهست
اسلام جز به مهر تو جانی به تن نداشت
عصمت به غیر نام خدیجه سخن نداشت
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
بیتابتر از جانِ پریشان در تب
بیخوابتر از گردش هذیان بر لب
خم شدم زیرِخط عشق سرم را بوسید
دمِ پرواز پدر بال و پرم را بوسید
عطر تن پیمبر از این خانه میرود
بال ملک معطر از این خانه میرود
پرنده کوچ نکردهست زیر باران است
اگرچه سنگ ببارد وگرچه طوفان است
ای رسول خدای را همدم!
در حریم رسالتش مَحرم
وقتی که با عشق و عطش یاد خدا کردی
احرام حج بستی و عزم کربلا کردی
«هل من مبارز»... نعره دنیا را تکان میداد
در خندقی خود کنده، شهر از ترس جان میداد
ای بانویی که زنده شد عصمت به نام تو
پیک خداست حامل عرض سلام تو
ای بر تو سلام آمده از داور هستی
بگذشته در آیین نبی از سر هستی
فخر من نزد عرب این بود دختر داشتم
آیت من بود و در گهواره کوثر داشتم
خدا قسمت کند با عشق عمری همسفر بودن
شریک روزهای سخت و شبهای خطر بودن
در بين ملائک از تو نام آوردهست
نام از تو شکوه ناتمام آوردهست
بالاتر از بالایی و بالانشینی
هر چند با ما خاکیان روی زمینی
گهگاه تنفسی به اوقات بده
رنگی به همین آینهٔ مات بده