روزی که عطش به جان گلها افتاد
از جوش و خروش خویش، دریا افتاد
تو با آن خستهحالی برنگشتی
دگر از آن حوالی برنگشتی
دریا بدون ماه تلاطم نمیکند
تا نور توست، راه کسی گم نمیکند
گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را
مرور میکنم امشب غم تمام جهان را
ای یکهسوار شرف، ای مردتر از مرد!
بالایی من! روح تو در خاک چه میکرد؟
رسید جمعهٔ آخر سلام قدس شریف
سلام قبلهٔ صبر و قیام، قدس شریف
دنیاست در تلاطم و طوفان کران کران
خشم و خشونت و غم کشتار بیامان