کجاست جای تو در جملۀ زمان که هنوز...
که پیشازاین؟ که هماکنون؟ که بعدازآن؟ که هنوز؟
کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
در این سحر که سحرهای دیگری دارد
دل من از تو خبرهای دیگری دارد
بر روی نیزه ماه درخشان برای چه؟
افتاده کنج صومعه قرآن برای چه؟
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
بر سر درِ آسمانیِ این خانه
دیدم مَلَکی نشسته چون پروانه
بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را
هر گاه که یاس خانه را میبویم
از شعر نشان مرقدت میجویم
فکری به حال ماهی در التهاب کن
بابا برای تشنگی من شتاب کن
تا گل به نسیم راه در میآید
از خاک بوی گیاه در میآید