ای کاش فراغتی فراهم میشد
از وسعت دردهای تو کم میشد
در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
«بشنو از نی چون حکایت میکند»
شیعه را در خون روایت میکند
صبحی گره از زمانه وا خواهد شد
راز شب تار، برملا خواهد شد
هیچ کس نشناخت دردا! درد پنهان علی
چون کبوتر ماند در چاه شب افغان علی
قرآن که کلام وحده الا هوست
آرامش جان، شفای دلها، در اوست