او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
این کیست به شوق یک نگاه آمده است
در خلوت شب به بزم آه آمده است
تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟
از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز
بىسر و سامان توام يا حسين
دست به دامان توام يا حسين