تا نگردیدهست خورشید قیامت آشکار
مشتِ آبی زن به روی خود، ز چشمِ اشکبار
با ریگهای رهگذر باد
در خیمههای خسته بخوانید
ماه فرو ماند از جمال محمد
سرو نباشد به اعتدال محمد
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز
بىسر و سامان توام يا حسين
دست به دامان توام يا حسين