گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
تو کیستی که ز دستت بهار میریزد
بهار در قدمت برگ و بار میریزد
سر تا به قدم آینۀ حسن خدایی
کارش ز همه خلق جهان عقدهگشایی
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
ای همه جا یار رسولِ خدا
محرم اسرار رسولِ خدا