عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را
لطف تو گرفت از من بیچاره امان را