ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد؟
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد؟
گر بر سر نفس خود امیری، مردی
ور بر دگری نکته نگیری، مردی
دل گفت مرا علم لَدُنّی هوس است
تعلیمم کن اگر تو را دسترس است
در سرم پیچیده باری، های و هوی کربلا
میروم وادی به وادی رو به سوی کربلا
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند