حرمت خاک بهشت است، تماشا دارد
جلوۀ روشنی از عالم بالا دارد
تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
من كیستم؟ کبوتر بیآشیانهات
محتاج دستهای تو و آب و دانهات
عطر بهار از جانب دالان میآید
دارد صدای خنده از گلدان میآید
تشنگان را سحاب پیدا شد
رحمت بیحساب پیدا شد
زینب صُغراست او؟ یا مادر کلثوم بوده؟
یا خطوط درهم تاریخ نامفهوم بوده؟
نرگس، روایتیست ز عطر بهار تو
مریم، گلیست حاکی از ایل و تبار تو
مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود، شب چرا میرود؟
به دریا رسیدم پس از جستجوها
به دریای پهناور آرزوها
نه از لباس کهنهات نه از سرت شناختم
تو را به بوی آشنای مادرت شناختم