هان این نفس شمرده را قطع کنید
آری سر دلسپرده را قطع کنید
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
اگر خدا به زمین مدینه جان میداد
و یا به آن در و دیوارها دهان میداد
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز