خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
آواز حزین باد، پیغمبر کیست؟
خورشید، چنین سرخ، روایتگر کیست؟
بودهست پذیرای غمت آغوشم
از نام تو سرشار، لبالب، گوشم
روز، روز نیزه و شمشیر بود
ظهر داغ خون و تیغ و تیر بود
دریاب من، این خستۀ بیحاصل را
این از بد و خوب خویشتن غافل را
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است