مگر در ساعت رفتن دلم جا مانده بود اینجا؟
که از پی کفشدارانش مرا خواندند زود اینجا
هان این نفس شمرده را قطع کنید
آری سر دلسپرده را قطع کنید
ای عشق! کاری کن که درماندند درمانها
برگرد و برگردان حقیقت را به ایمانها
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
اگر خدا به زمین مدینه جان میداد
و یا به آن در و دیوارها دهان میداد
زهی آن عبد خدایی که خداییست جلالش
صلوات از طرف خالق سرمد به جمالش