فتح نزدیک است وقتی مرد میدان حمزه باشد
خصم خاموش است وقتی شیر غرّان حمزه باشد
پس از چندین و چندین سال آمد پیکرش تازه
نگاهش از طراوت خیستر، بال و پرش تازه
بد نیست که از سکوت تنپوش کنی
غوغای زمانه را فراموش کنی
چهل غروب جهان خون گریست در غم رویت
چهل غروب، عطش سوخت، شرمسار گلویت
ای عشق! کاری کن که درماندند درمانها
برگرد و برگردان حقیقت را به ایمانها
جهان نبود و تو بودی نشانۀ خلقت
همای اوج سعادت به شانۀ خلقت