فتح نزدیک است وقتی مرد میدان حمزه باشد
خصم خاموش است وقتی شیر غرّان حمزه باشد
چهل غروب جهان خون گریست در غم رویت
چهل غروب، عطش سوخت، شرمسار گلویت
ای نگاهت امتدادِ سورۀ یاسین شده
با حضورت ماه بهمن، صبح فروردین شده
آواز حزین باد، پیغمبر کیست؟
خورشید، چنین سرخ، روایتگر کیست؟
بودهست پذیرای غمت آغوشم
از نام تو سرشار، لبالب، گوشم
غریبه! آی جانم را ندیدی؟
مه هفت آسمانم را ندیدی؟
دریاب من، این خستۀ بیحاصل را
این از بد و خوب خویشتن غافل را
جهان نبود و تو بودی نشانۀ خلقت
همای اوج سعادت به شانۀ خلقت
این چه خروشیست؟ این چه معمّاست؟
در صدف دل، محشر عظماست