امشب ز غم تو آسمان بیماه است
چشم و دل ما قرین اشک و آه است
به لحظه لحظۀ دوری، به هجر یار قسم
به دیر پایی شبهای انتظار قسم
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
چون کوفه که چهرهای پر از غم دارد
این سینه، دلی شکسته را کم دارد
کاش در باران سنگ فتنه بر دیوار و در
سینۀ آیینه را میشد سپر دیوار و در
احساس از هفت آسمان میبارد، احساس
بوی گل سرخ است يا بوی گل ياس؟
یک کوه رشید دادهام ای مردم!
یک باغ امید دادهام ای مردم!
خوش باد دوباره یادی از جنگ شدهست
دریاچۀ خاطرات خونرنگ شدهست
از جوار عرش سرزد آفتاب دیگری
وا شد از ابوا به روی خلق، باب دیگری...
در کوچه، راه خانۀ خود گم نمیکنی
از تب پُری، اگرچه تلاطم نمیکنی
چون آينه، چشم خود گشودن بد نيست
گرد از دل بيچاره زدودن بد نيست